بنیاد ایران شناسی

"بازخوانی تأثیر حکمت ایرانی بر فلسفه ابن‌سینا"



دومین همایش ملی «ابن‌سینا و حکمت مشرقی: بازخوانی تأثیر حکمت ایرانی بر فلسفه ابن‌سینا»، دهم دیماه 1397 در بنیاد ایرانشناسی برگزار شد. به گزارش روابط عمومی بنیاد ایرانشناسی، این همایش با حضور جمعی از فرهیختگان و علاقه‌مندان به حوزه فلسفه و ایرانشناسان و پژوهشگران همراه بود و در آن ضمن سخنرانی حضرت آیت‌ا... سیدمحمد خامنه‌ای، رئیس بنیاد ایرانشناسی، آقایان دکتر غلامحسین دینانی، دکتر غلامرضا اعوانی، دکتر کریم مجتهدی، (چهره های ماندگار حوزه فلسفه) و همچنین آقایان دکتر حسین کلباسی، استاد گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی و دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، به ارائه مقاله پرداختند.
بر این اساس در این همایش، حضرت آیت‌ا... سیدمحمد خامنه‌ای، رئیس بنیاد ایرانشناسی با موضوع «ابن‌سینا و حکمت باستانی ایرانی» به ارائه سخنرانی پرداخت. بنابر گفته معظمٌ‌له سه دیدگاه معرفتی بر اندیشه ابن سینا حاکم است:
نخست: «مکتب شیعی» که میراث اهل بیت را دریافت کرده و در سه درجه عوام، خواص و اخص، که بعدها با عنوانهای صوفیه و اسماعیلیه ظهور و بروز یافتند، به نشر معارف خویش مشغول شدند؛
دوم: «حکمت مشاء و فلسفه مشایی»، که منسوب به ارسطو است؛
و سوم: «حکمت اشراق»، که در کنار کتب ترجمه‌ای فلاسفه یونانی در ایران نشو و نما یافته و به دیگر نقاط عالم- از جمله یونان- صادر میشود. حتی افلاطون نیز حکمت خود را از ایران دریافت کرده است. این حکمت که بنوعی حکمتی معنوی و باطنی است، اشراق خوانده میشود و برپایه کشف و شهود است.
در برخورد با این مکاتب فکری سه دسته تشکیل شدند: دسته نخست افرادی هستند که به فلسفه مشایی تعصب میورزند و ابن‌سینا نیز دل پردردی از آنها دارد و مخالفشان است، چرا که همچون چوب سخت‌اند و مقلد و چیزی سرشان نمیشود.
دسته دوم صوفیان مسلمان، اما بی‌بهره از حکمت اهل بیت علیهم‌السلام هستند و سومین دسته نیز شیعیان معتقد به حکمت ایرانی- باستانی میباشند. این افراد به حکمت اشراق و حکمت اهل بیت علیهم‌السلام توجه وافر دارند. بنابراین حکمت اشراق، حکمت خواص و ذخیره شیعه است. اشراقیون معتقد به داشتن لایه‌های مختلف برای معارف و حکمت الهی بودند، بر این اساس با زبان رمز به بیان مفاهیم حکمی خود میپرداختند که، در تاریخ نیز فرقه‌ای از آنان با عنوان «باطنیان» شکل گرفتند که در مقابل دستگاه خلافت عباسی نیز به مقابله برخاستند. آنها هم دارای حرکت علمی و تعلیمی در راستای رشد بینش مسلمانان بودند و هم مبارزات سیاسی محرمانه داشتند. فرقه باطنیه را در تاریخ با نام «تعلیمیه» نیز میشناسند. حال سئوالی که پیش می‌آید اینست که چرا این دسته با داشتن حکمت باستانی ایرانی، پذیرای حکمت مشایی نیز هستند؟ در پاسخ باید گفت ایشان از حکمت مشاء برای استدلالهای خویش در اثبات حقایق شیعه و جا انداختن حکمت امامت استفاده میکردند و از این راه افرادی همچون غزالی متعصب و دشمن شیعه را منحرف کرده و سبب‌ساز فراموش نشدن امامت و حکمت امامت میشوند.
ابن‌سینا در میان این جو عمیق فلسفی- اسلامی متولد شده و رشد میکند. پدرش در خراسان از اعضای سازمان پنهانی اسماعیلیه است. بر این اساس ابن سینا با جامعه باطنیان آشنا است و بیشتر از فرقه اسماعیلیه به منابع و مراکز علمی و معرفتی باطنیان دست مییابد.
رئیس بنیاد ایرانشناسی با بیان اینکه پیش از ابن سینا کسی به اندازه او واقف به حکمت اشراق نبوده، چنین ادامه داد: با حمله‌ اسکندر و خلفای اسلامی، معارف در معرض خطر قرار میگیرد، اما یکی از خدمات مهم ابن‌سینا آنست که فلسفه اشراق و حکمت باستانی ایرانی را حفظ میکند و آنرا بعنوان میراثی به آیندگان میسپارد. تمام سعی و تلاشش در جهت تبلیغ این سنت است. وی کتاب «شفا» را مقابله با حکمت خشک مشایی مینویسد و در مقدمه کتاب «حکمت مشرقی» چنین بیان میدارد: من ناچارم بدلیل عوام و عدم فهم نکات حکمت اشراق به بحث و بررسی در باب حکمت مشاء بپردازم و نکات خاص را به خواص بیان میدارد. در نتیجه با توجه به خانه به دوشی به دستگاههای شیعی و حکومتهای سالم پناه میبرد و به نگارش 20 جلد کتاب در حوزه حکمت اشراق موفق میشود. بر این اساس، ابن سینا حکمت اشراقی و ایرانی را زنده و معرفی میکند و بعنوان میراثی آنرا به آیندگان میدهد.
با نگاهی بر سیر تاریخ متوجه میشویم که بعد از ابن‌سینا در پستوهای شیعه کتابها و مطالب حکمت اشراق بازگو ‌شده و افشاگر این مکتب پس از چند قرن سهروردی بوده است. شاگردان سهروردی، کتاب «حکمت‌الاشراق» سهروردی را شرح میکنند. این کتاب با مخالفت جامعه روبه‌رو میشود. خواجه نصیرالدین طوسی و قطب‌الدین شیرازی بشرح و معرفی کتاب میپردازند و در مدارس ایران و عراق و شام مخفیانه تدریس میشود. بنابراین شیعه از حکمت اشراق جدا نمیماند و جزء گنجینه‌های شیعه است. در واقع حکمت باستان ایران و حکمت شیعی، با وجود جفاهایی که بر آنها رفته، چیزی نیست که به آسانی از دست بروند.
این دو میراث به دو دلیل در ایران رشد و پایه یافتند: نخست، آداب تشیع و دوم، فهم ظریف و دقیق ایرانی؛ چرا که چنین حکمتی را میپسندند. عقل آمیخته به عشق، اینچنین آموزههایی را آفرید، تا به دست ملاصدرا میرسد و به مرور میراث پنهان ابن سینا بصورت آشکار و با نام «حکمت متعالیه» ملاصدرا در جامعه مطرح میشود. در مناطقی از ایران که دارای امنیت بود، حکمت اشراق نماد بیشتری مییابد و بدین ترتیب از این سرزمین بدست دیگران میرسد. مردان خدا حکمت واقعی خدا را ارائه کرده‌اند و ابن‌سینا را بهمین منظور باید بیشتر شناخت. وی اصل و شجره و عصاره‌ ایرانی دارد و هیچ ملتی نمیتواند این جناب را از ایرانیان به سرقت برد.
همچنین در ابتدای این همایش، آقای دکتر قاسم پورحسن، دبیر همایش هدف از برپایی همایش را مورد توجه قرار دادن سنت عقلی و حِکمی ایران و نیز توجه به رویکرد آینده‌محوری فلسفه بیان کرد. بنابر گفته ایشان منسوب کردن جناب ابن‌سینا از جانب عربها و ترکها به عناوین «فیلسوف العرب» و «حکیم الترک» توهمی بیش نیست و این امر نشان از آن دارد که ابن‌سینا بصورت اصیل و درست خوانده نشده است. همچنین رویکرد فلسفه آینده‌محوری است و امکانهایی را از باب احیای تفکر عقلی در جامعه میگشاید. بنابراین فهم حکمت ابن‌سینا میتواند گشاینده جهانی برای ما در راستای مواجهه‌ عقلی با وضعیت کنونی دنیا و نیز جامعه ایرانی باشد.
در ادامه، آقای دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، چهره ماندگار حوزه فلسفه، با موضوع «ابن سینا و حکمت مشرقی» به ایراد سخنرانی پرداخت. وی اندیشمندان بزرگ را به آیینه‌هایی تشبیه کرد که انسانها خودشان را در آنها میبینند. بزرگترین آیینه تاریخ جهان اسلام ابن سینا است و شایسته است مردم خود را در وی ببینند. ابن سینا با اینکه طبیب بوده، عمر کوتاهی داشته است. البته وی را نباید با عمر طبیعی 58 ساله شناخت، بلکه با عمر آگاهی‌اش که حد و اندازه ندارد و تا روزگار هست و بشر میتواند بیندیشد، ابن سینا نیز هست. حضرت امام خمینی (ره) در وصف وی از تشبیه قرآنی «کفواً احد» استفاده میکند. بنابراین ابن سینا کفو و نظیری ندارد. ممکن است صحبتهای من اغراق‌آمیز بنظر برسد، ولی از نظر من حتی ارسطو هم به گرد ابن سینا نمیرسد. در حق ابن سینا نباید ظلم کرد و وی را مشایی خواند. او تنها ارسطو را خوب خوانده، ولی ارسطویی نیست و این دو با هم فرق دارند. وی یک اشراقی تمام عیار است.
کتاب «الانصاف» وی در 20 جلد توسط بدخواهان ایران سوزانده شد. سهرودی در «رساله عشق» خود اذعان میکند از جایی حکمت اشراق را شروع میکند که ابن سینا به پایان رسانده بود. اشراق یعنی مکاشفه و شهود و رسیدن به حقیقتی قلبی و ابن سینا احیا کننده حکمت ایرانی است. وی به هیچ وجه فیلسوف عرب نبوده است. در طول تاریخ عربها هیچ نداشتند، فیلسوفانی از نوع ملاصدرا و علامه طباطبایی در تاریخ عرب نداریم. تنها معجزه این قوم ظهور خاتم‌الانبیاء و معجزه‌اش قرآن است. وی با تأکید بر اینکه نژادپرست نیست، اما از فرهنگ ایران باستان دفاع میکند و معتقد است فرهنگ ایران مظلوم واقع شده، چنین ادامه داد: این فرهنگ بزرگترین فرهنگی است که در تاریخ بشر به ظهور رسیده است. در تاریخ اسلام تفسیری مانند تفسیر علامه طباطبایی نمیبینید. در تاریخ اسلام و عرب یک عرب پیدا کنید که تفسیری همچون تفسیر علامه طباطبایی نوشته باشد. آنها زبان قرآن را میدانند، اما از فهم معارفش عاجزند.
ایرانیان از قبل از اسلام یعنی از چهار هزار تا 10 هزار سال پیش دارای تاریخ کتاب و حکمت هستند، اما فاتحان عرب از ترس چنین فرهنگ غنی کتابها را میسوزانند. غیر از بوذرجمهر و برزویه طبیب و پلوس پارسی کمتر نامی از بزرگان ایران باستان و آثارشان- بدلیل چنین ظلمهایی- برای ما باقیمانده است.
وی در پایان اشاره کرد: با وجود خیانتکاری تاریخ اما، برای نخستین‌بار در تاریخ بشر مسئله نور در ایران مطرح میشود. آیین مهر برای نخستین‌بار در ایران و نه در اروپا، هند و یونان مطرح شده است. هگل بی‌دین در یکی از آثار خود بصراحت میگوید برای نخستین‌بار با طرح مسئله نور، (یعنی: نور آگاهی و عقل)، در فرهنگ ایران باستان معنویت وارد فرهنگ بشری میشود. نور در فرهنگ ایران باستان مظهر و جلوه الهی است، نه ستاره پرستی و آتش پرستی.
ابن سینا زاده بخارا پایتخت ایران و پس از سالها خانه به دوشی متوفی در همدان است. ابن سینا همتا ندارد و متأسفانه در طول هزار سال بخوبی فهمیده نشده است. معارف و حکمت سینوی سالهاست تدریس میشود، ولی هنوز آنطور که باید و شاید فهمیده نشده و باید حکمت سینوی را از نو خواند.
همچنین آقای دکتر غلامرضا اعوانی با موضوع «فیلسوفی که باید از نو شناخت»، در ادامه برنامه، به ایراد سخنرانی پرداخت. وی دلیل اینکه باید ابن‌سینا را از نو شناخت، ناشناخته ماندن بسیاری از ابعاد فکری وی بیان کرد. جدا از دوران رواج حکمت اشراق، حتی پیش از این دوران، در شرق و غرب عالم و نیز بر اسلام حکمت سینوی بسیار مؤثر بوده است. ابن‌سینا مسائل بنیادین و دگرگون‌کننده‌ای را برای نخستین ‌بار همچون مابعدالطبیعه و نور، متافیزیک، علم‌النفس، روانشناسی و... در فلسفه طرح میکند.
در میان اسلام‌شناسان گذشته یک یا دو مورد- همچون هانری کربن- بیشتر نداریم که به فلسفه پرداخته باشند و بسیاری از این افراد بدنبال تاریخ و بویژه علم کلام رفته‌اند. بنابراین معتقد به این امر هستند که فلسفه اسلامی تکرار فلسفه ارسطویی است که این صحبت ایرانشناسان غربی کاملا نابجا و نادرست است.
وی با طرح این سؤال که عظمت یک فیلسوف در چیست؟ چنین بیان کرد: یک مُلک حسی که زمین باشد، داریم و یک مُلک معنا که مهمتر است. انسان به تسخیر عالم جان می‌پردازد و تا حضرت حق ادامه دارد و ملکی نامتناهی است. خداوند در قرآن کریم می‌فرمایند: زندگی دنیایی در مقابل مُلک معنا اندک است و عظمت ایرانیان در اینست که ملک معنی را تسخیر کرده‌اند و از اینراه بر همه فرهنگها تأثیر گذاشته‌اند. شاعران بزرگی همچون حافظ ملک معنا را تسخیر کرده‌اند. اما باید دید ابن‌سینا برای نخستین‌بار چه ملکی را تسخیر کرده و چه تأثیری بر جهان‌بینی گذاشته است. در اینجا باید گفت اگر ابن‌سینا نبود، ملاصدرا، سهرودی، کانت و آکوئینی نیز نبودند. ابن‌سینا در مابعدالطبیعه به تأسیس علم الهی جدید بر مبنای ماهیت وجود و «واجب الوجود» پرداخت.
امروزه ماهیت و وجود را به وفور میخوانند، اما در ارسطو معنای آن جوهر و عرض است و اولین کسی که موضوع مابعدالطبیعه را بر مبنای ماهیت و وجود بیان میکند، ابن‌سینا است. مسئله عروض وجود بر ماهیت را نیز ابن‌سینا مطرح میکند که ابن‌ رشد این مسئله را غلط فهم کرده و عروض را عرض فهم کرده است.
مسئله دیگری که ابن‌سینا مطرح کرد وجوب و امکان و بحث واجب‌الوجود و ممکن‌الوجود بود که مهمترین برهان برای اثبات وجود خدا همین برهان است. اگر بخواهید بین خدا و عالم فرقی ببینید، در واقع یکی فرقِ وجوب و دیگری امکان است. این برهان از آن ابن‌سینا است و تا پیش از وی کسی چنین برهانی را بیان نکرده است. همچنین مابعدالطبیعه بمعنی‌الاعم و بمعنی‌الاخص نیز برای نخستین‌بار از سوی ابن‌سینا مطرح شد. مشائیان پیش از ابن‌رشد همگی شارح بوده‌ا‌ند و نه فیلسوف، اما ابن‌سینا فیلسوف است و میخواهد مسائل را از نو بررسی کند و شاهد آن هستیم که چه تصرفی در مابعدالطبیعه میکند. ابن‌سینا تمام کتاب طبیعیات و الهیات را در بیست روز به نگارش درمی‌آورد. بنابراین وی شارح نبوده است، بلکه نویسنده با ذهنی حاضر است .
وی در ادامه چنین بیان داشت: ارسطو در کتاب خود، سه موضوع را برای علم الهی پیشنهاد میکند: 1- موجود بما هو موجود، 2- مبادی و علل اولی و 3- خدا. تمام شارحان میگویند که اینها موضوع یک علم را تشکیل میدهند و بیانگر وحدت است، اما ابن‌سینا نظریات گذشتگان را در «شفا» نفی میکند و او از راه روش‌شناسی علوم- همچون هندسه اقلیدسی که مبانی آنرا بحث کرده که موضوع چیست و با مبادی چه نسبتی دارد- این کار را انجام میدهد. بنابراین بحث روش‌شناسی علوم از نو از سوی ابن‌سینا در تاریخ فلسفه ارائه میشود و باید وی را مبتکر علم «اونتولوژی» یا هستی‌شناسی دانست. وی مبدع بحث وجود شناسی در تاریخ فلسفه است. ابن سینا موضوع «موجود بما هو موجود» را موضوع اصلی فلسفه میداند و مسائل آنرا در حکم عوارض ذاتیه معرفی میکند. بر این اساس با برهان وجوب و امکان خداوند اثبات میشود و برای نخستین‌بار الهیات بمعنی‌الاعم از اخص جدا شده و این دستاورد بزرگ ابن‌سینا است.
در جهان لاتین ابن‌سینا را خوب شناخته‌اند، آنها ابن‌رشد را در اختیار داشته‌اند. ابن‌رشد نیز شارح است و غربیها به این مسئله پی برده بودند که بین ابن‌رشد و ابن‌سینا در مابعدالطبیعه تفاوتهایی وجود داد. ابن‌رشد نیز مانند سایر شارحان قائل به وحدت سه موضوع پیش گفته بود.
بنابراین از نظر ابن‌سینا موجود بماهو موجود موضوع مابعدالطبیعه است و از دید ابن‌رشد ‌خداوند یا علت نخستین موضوع مابعدالطبیعه قرار میگیرد، که اینرا غربیها بحث کرده‌اند. همچنین در اینجا باید این نکته را نیز متذکر شد که ابن‌سینا روی بسیاری از فلاسفه تأثیر گذاشته و کانت یکی از همین افراد است.
در ادامه همایش آقای دکتر کریم مجتهدی از تأثیر ابن سینا بر فلسفه غرب سخن گفت. بنابر گفته ایشان پیامبر اسلام در سال ۵۷۱ میلادی متولد شدند و در سال ۶۳۲ میلادی وفات یافتند، که تاریخ مهمی برای ما است. مسلمانان بعد از سال ۶۳۳ تا سال ۶۴۰ عراق، ایران و سوریه را فتح میکنند. در ۷۱۱ میلادی مسلمانان به اسپانیا میرسند و قسمتی از غرب را نیز فتح میکنند در سال ۷۶۲ بغداد دارالخلافه میشود و در سال ۱۰۵۵ ترکان سلجوقی روی کار می‌آیند و در سال ۱۰۹۶ یعنی اواخر قرن یازدهم جنگهای صلیبی آغاز میشود. در واقع با شروع جنگهای صلیبی اختلاف میان مسلمانان و غربیها آغاز میشود. وی در ادامه تصریح کرد: این مسیر تاریخی در واقع شامل دوره ابن سینا نیز میشود. برای اینکه ابن سینا در سال ۹۸۰ میلادی متولد و در ۱۰۳۷ وفات می‌یابد. در این مسیر پر فراز و نشیب تاریخی ابن سینا میزیسته و اکنون پس از ۱۰۲۰ سال از زمان تولد وی، جدای از ابعاد منفی، غربیها با آگاهی خاصی سعی بر استفاده از دستاوردهای مسلمانان داشته‌اند. فرستادگان شاهان بیزانس در بغداد به یادگیری زبان عربی مشغول میشدند و سعی بر شناسایی فرهنگ اسلامی و تحلیل آن داشتند.
به هر ترتیب توجه به کشورهای شرقی آغاز میشود و در طول هزار سال افراد مختلفی از جمله پزشک، ریاضیدان، فیلسوف و ... در غرب با ابن سینا سر وکار مییابند. این امر را بطور ویژه در قرن یازدهم که قرن مدارس و فرصت تحصیل است، شاهدیم. در قرن دوازدهم است که مدارس به اوج شکوفایی خود میرسند، اما هنوز خبری از دانشگاهها نیست. اگر در این قرن به وضعیت اسپانیا توجه کنیم، میبینیم که وقتی مسلمانان از آندلس رانده شدند، مسیحیان به کتابخانه‌ای با متون عربی و نسخه‌های خطی نفیس دسترسی پیدا میکنند و از این راه فرهنگ اسلامی و حکمت ایرانی در اروپا نشر پیدا میکند. در قرن دوازدهم میلادی، غربیها ابن سینا را نوعی منجی فرهنگی میدانند و متفکران غربی به اسم ابن سینا می‌توانستند آنچه را نمیتوانند بیان کنند، بازگو کنند.
در قرن سیزهم میلادی- که قرن تبدیل مدارس به دانشگاهها است- بنوعی دیگر ابن سینا مطرح میشود. در واقع یک ابن سینای مشایی برخلاف قرن دوازدهم که ابن سینای اشراقی مطرح بود،‌ مورد واکاوی قرار میگیرد و این موضوع قابل تأمل است. در آنزمان انضباط مدارس را از دست رفته دیدند و قائل به تأسیس مرکزی در راستای نظارت بر مدارس شدند. بنابراین صنف استادان تأسیس شد و نخستین دانشگاههای رسمی در فرانسه و انگلستان- که قدیمیترین آنها دانشگاه آکسفورد است- شکل گرفتند.
همچنین در قرن سیزدهم، با پیدایش دانشگاهها حکمت ارسطویی را با احتیاط و به شیوه ابن سینایی تدریس میکردند. یکی از این افراد آلبرت کبیر است که از کارهای شاخص وی تربیت دانشجویانی همچون توماس آکوئینی بوده، که بزرگترین فیلسوف مشایی در اروپا میباشد.
در عصر جدید نیز توجه به ابن سینا از سوی افرادی همچون «اتین ژیلسون» کماکان وجود دارد. وی معتقد است فهم فلاسفه اروپایی و قرون وسطایی، بدون مطالعه ابن سینا ممکن نیست. وی استاد هانری کربن است و آنچه که کربن در مورد قرون وسطی و شرق‌شناسی می‌داند، از ژیلسون اقتباس کرده است؛ اما در نهایت کربن نیز ابن سینا را در دل تاریخ فلسفه‌های اسلامی جا میگذارد و بقولی هر کسی از ظنّ خود یار ابن سینا میشود.
همچنین در این همایش آقای دکتر حسین کلباسی با موضوع: «ظهور عقل مشرقی در حکمت سینوی» به ایراد سخن پرداخت. بنابر گفته ایشان در جایی که حکمت ایرانی و مشرقی مطرح میشود، صفت ایرانی و مشرقی را بمعنای جغرافیایی مطرح نمیکنیم. تعبیری که امثال کربن دارند اینست که ایران در اینجا ایران فرهنگی است و نه جغرافیایی. بنابراین آن چیزی که متصف به صفت ایرانی و مشرقی میشود از حدود جغرافیایی فراتر رفته و در آینه وجود باید نگریسته شود. نکته مهم آنست که صفت مشاء برای فلسفه ابن سینا بدلایل متعدد نادرست است و شایسته است در ادبیات فلسفی، بحق و به درستی، از عبارت حکمت سینوی و نه حکمت مشایی بهره جست.
ایشان با تأکید بر ناشناخته بودن ابن سینا چنین اظهار کرد: ابن سینا را نمیشناسیم و این اغراق نیست. البته در طول هزار سال گذشته از زمان وفات بوعلی کتابهای زیادی منتشر شده است، اما بدرستی با ابن سینا نسبتی برقرار نشده و این بدلایل تاریخی و پدیدارشناسی است. یعنی هم در مطالعات تاریخی بمعنای دیدن شرایط انضمامی این اتفاق حاصل نشده و هم در پدیدار‌شناسی که به تعبیر بزرگان «عبور از ظاهر به باطن» است. اما چرا بلحاظ تاریخی ابن سینا را نمی‌شناسیم؟ یک مورد شرایط قرن پنجم قمری در ایران است که ابن سینا با بزرگانی همچون «ابوعلی مسکویه»، «صاحب‌ بن ‌عباد»، «ابوسلیمان سجستانی»، «فردوسی»، «ابوریحان بیرونی»، «ابوالحسن عامری»، «ابوحیان توحیدی» و «خوارزمی» همزمان است؛ که هریک از این حکما در مناطق ری یا خراسان دارای پایگاه‌اند. اما نکته قابل توجه آنست که مختصات تاریخی و آفاقی این مقطع در دست نیست و از شرح ملاقاتها و گفتگوهای علمی ابن سینا با دانشمندانی همچون ابوریحان بیرونی و حکیم ابوسعید ابوالخیر بی‌خبر هستیم. تمام این رویدادها و صحنه‌های تاریخی میتوانست برای ما ماده خامی جهت مطالعات افزونتر فراهم کند.
بلحاظ پدیدار‌شناسی نیز بهمین منوال است. اگر کسی بگوید رهیافتی که کربن بر اثر ابن سینا و رسائل تمثیلی وی داشته، حقیقتاً شگفت‌انگیز است. این گفته احتیاجی به رجوع به حوزه هرمنوتیک برای فهم رموز و باطن معانی ندارد. خود سند و نوشته‌های ابن سینا، بتعبیر علما «طوری، ورای طور عقل» است. ذوق و شهود در آن موج میزند و این نیز بر حکیم نه تنها جایز نیست، بلکه ممتنع است که حرف لغو بزند و نوشتن رسائل تمثیلی از سر ذوق نیست که کسی داستانی را از حرکت یک شخصیتی برای سرگرمی بیان کند.
مقام شارح با مقام مؤسس فرق دارد. ابن سینا مؤسس است. حق یونانیان نیز ملحوظ است. وقتی صحبت از نوشتن حکمت مشرقی است، میگوید از من خواستند کتابی بر مذاق ارسطوئیان بنویسم که شفا را نوشتم، اما این کتاب بر منهج خودم است. بوعلی در نمط سوم اشارات در فصل دهم مراتب عقل را با آیه نور تطبیق داده است و این یکی از فرازهای مهم در مابعدالطبیعه ابن سینا است.
ایشان در پایان سخنان خود تعبیر بوعلی در باب عقل فعال را تعبیری بسیار بلند دانست که دارای چهار درجه هیولانی، بالملکه، فعال و بالمستفاد است و ابن سینا عقل فعال را به آتش تشبیه میکند. وقتی چیزی مهیای فروزانی است، باید عاملی از خارج آنرا از استعداد به فعل رساند که عقل فعال لازم است. این تعبیر برای نخسیتن بار در فلسفه و در مابعدالطبیعه از سوی ابن سینا وارد شده و از ابداعات بزرگ وی میباشد.
همچنین دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، در این همایش با موضوع «تأثیرات حکمت ایرانی در حوزه موسیقی بر آراء ابن سینا» به ایراد سخن پرداخت. ایشان با بیان اینکه معتقد به تمیز و جدایی فرهنگ ایرانی به قبل و پس از اسلام نیست چنین بیان داشت: دین زرتشت نه تنها یک دین الهی بود، بلکه حکمت ایرانیان از سوی مسلمانان بنوعی دیگر باز تولید شد و هرچه در قلمرو کشف و احیا و پرده‌برداری از اتصال میان حکمت ایرانی و اسلامی قدم برداریم، کم است.
برای ما که روی حکمت هنر کار میکنیم، آیه 35 سوره شریفه نور یکی از محورهای بنیادین حکمت هنر است و شاید برای نخستین‌بار «اخوان‌الصفا» بودند که میان مراتب عقول با کلماتی که در این آیه منشورگون وجود دارد، نسبتی ایجاد کردند. احتمالاً ابن سینا که عقل فعال را به تار تشبیه میکند، متأثر از اخوان‌الصفا باشد. به روایت لطیف ابن سینا، آثار اخوان‌الصفا در کتابخانه پدر وی موجود بوده و پس از اخوان‌الصفا در یکی از آثار ابن سینا شاهد آنیم، که وی مراتب عقل را با آیه نور تطبیق میدهد.
دکتر بلخاری با تصریح بر این موضع که میخواهد از زاویه مو‌سیقی تأثیر حکمت باستان بر اندیشه‌های جناب ابن سینا واکاوی کند،‌ چنین ادامه داد: این امر از دو راه امکانپذیر است. یکی اینکه در تاریخ تأمل کنیم و منابعی را که مستقیماَ از تأثیر حکمت ایرانِ باستان بر ابن سینا سخن میگویند، بیابیم که هرچه بگردید، پیدا نمیشوند. بنابراین این سئوال پیش می‌آید که از کجا میتوان میان اندیشه ابن سینا با حکمت ایرانی نسبت ایجاد کرد؟ ابن سینا عقل اول را معادل بهمن میداند، که ایزد خرد است. پس نخستین راه کشف منابع روشن و ارجاعات مشخص حکما به ایرانِ باستان است، که به هیچکدام نمیتوان اتکا کرد. اما روش دوم، کشف واسطه‌ها است. در تبیین و تنویر تأثیر حکمت ایرانی بر ابن سینا، یونان را داریم. الزامی نیست که یونان نقطه مقابل حکمت ایرانی قلمداد شود و از قلمرو تحقیقات ما خارج بماند. بویژه که رد پای حکمت ایرانی بر یونان بسیار است. بنابراین بر پایه واسطه‌های یونانی از نسبت حکمت ایرانی و سینوی خواهم گفت، تا بحث از سر ذوق و ایران‌زدگی در ایجاد نسبت میان ایران و ابن سینا نباشد.
بر این اساس نخستین موضوع آنست که حلقه واسط حکمت ایرانی و یونان کیست؟ این فرد بدون تردید فیثاغورس است. تاریخ شفافترین روایتها را در این زمینه دارد. مثلاً در سال ۲۸۰ میلادی «فرفوریوس» کتابی دارد در باب فیثاغورس که صریحترین اشارت را از تعلیم فیثاغورس در بابل از یک حکیم زرتشتی ارائه میدهد. بعد با افلاطون روبه‌رو می‌شویم که او یک فیثاغورسی تمام ‌عیار است و در مواردی ایجاد مرز میان وی و فیثاغورس بسیار سخت است.
افلاطون با هنرهای مختلف مشکل دارد و در یوتوپیای خود هنرمندان را اخراج میکند. وی تمامی هنرها را بدلیل آنکه با نیرنگ و فریب و دروغ همراهند، نفی میکند و تنها یک هنر را که موسیقی باشد، در قانون می‌پذیرد و میگوید: «اینجا یقین دارم و اقرار میکنم که این هنر میتواند متأثر از «گاد» یا خیر و نیک باشد». بنابراین وی بر همه هنرها خط بطلان میکشد، اما موسیقی را بدلیل تعهدی که به فیثاغورس دارد، قبول میکند. ثنویت حاکم بر اندیشه افلاطون فیثاغورس است، که یقیناً ایرانی است و مهمتر اینکه باید به ارسطو اعتماد کرد. وی در اثر خود متافیزیک نسبت صریحی میان افلاطون و مغان زرتشتی مطرح میکند. بر این اساس ایجاد نسبت میان حکمت یونانی و ایرانی بنا به تعلیم فیثاغورس از حکیمی زرتشتی جدی است.
همچنین ابن سینا یکی از بزرگترین موسیقی‌دانان ایران است. اما در حوزه موسیقی دو دسته متفکر داریم: عالمان عامل مانند عبدالقادر مراغی و نظریه‌پردازان غیرعامل همچون ابن سینا. عبدالقادر در پایان «جوامع الالحان» می‌آورد که چون ابن سینا به همه علوم میرسد هماورد میطلبد، اما وقتی به موسیقی رسید با کنایه سخنی میگوید که نشان از ناتوانی وی در عمل نواختن است. «ابو منصور ابن زیله» عالم عامل و از بزرگان موسیقی است. «فارمر» میگوید ابن زیله و ابن سینا نشان داده‌اند که نوازندگان موسیقی، نظام فیثاغورس را کار میکرده‌اند، که این نظام از ایران باستان اقتباس شده و آنرا ایرانی‌الاصل میدانند.
دلیل دوم اینست که ابن سینا در یکی از بخشهای شفا، در بخش وزن و ایقاع بحث میکند که، یک ایقاع موصول و یک ایقاع منفصل داریم و میگوید تمامی الحان قدیمه خسروانی و فارسی هستند که نشان از اشراف ابن سینا بر موسیقی ایران باستان بوده است. حال اگر این موسیقی جزء ذاتی فلسفی باشد، از طریق فیثاغورس به یونان رفته و پس از آن به ایران آمده و ما با واسطه میتوانیم نسبت میان ابن سینا و ایران باستان برقرار می‌کنیم.
بر این اساس در ایجاد نسبت میان حکمت ایران باستان و مشرقیه نباید بدنبال منابع مستقیم بود، چون پیدا نمیشود. تاریخ به ناجوانمردی مطلق این منابع را از ما ربوده است، اما با واسطه‌ها، امکان ایجاد این نسبتها وجود دارد.

گزارش تصویری دومین همایش ملی ابن‌سینا و حکمت مشرقی
«بازخوانی تأثیر حکمت ایرانی بر فلسفه ابن‌سینا»